- کارد زن
- کسی که با کارد بدیگری ضربت زند چاقوکش
معنی کارد زن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل کارد زن
ضربت خوردن با کارد: (از مقربان یکی خود را بر سلطان افکند او را نیز کارد زد) (سلجوقنامه ظهیری)
کسی که با پارو قایق را بحرکت در آورد پارو زننده
استعمال کردن بکار بردن بکار زدن
کارد ساز سکاک: (حمزه از جاهی کارد گر که مرید شیخ بود و شیخ را در حق او نظری تمامتر. ) (اسرار التوحید)
کارد کوچک
نوازنده کاسه: (ز بهر مقرعیان تاج شاه چین بستان ز بهر کاسه زنان تخت میرروم بیار،) (مسعود سعد)
مادر زوجه شخص: یکی را زنی صاحب جمال جوان در گذشت و مادر زن فرتوت بعلت کابین در خانه متمکن بماند
صاحب نظر، صاحبنظر
دادزن
نوازنده تار (آلت موسیقی)
باتجربه، کارآزموده، دارای مدرک فوق دیپلم، خدمتگزار
آنکه بکار پردازد کسی که کاری ورزد کارگر مقابل کار فرما: (کار کن هست کار فرما نیست) (تاریخ سلاجقه محمد بن ابراهیم)، عامل کار گزار: (تا غایت که ضریبه خراج در ایام عمال و گماشتگان و کار کنان ماکان بن کاکی... بدویست دینار برسید - 3. {عامل موثر، عضو اداره یا موسسه ای عضو (بدین معنی جمع آن (کارکنان) مستعمل است)، دفتر دار جمعیتی که تحت ریاست زمیندار میباشد، مسهل منضج مقابل جوشانده، بادوام: قماش کار کن
شناسنده، داننده کار، هوشمند، عاقل، دانا، زیرک، قابل، هنرمند
خردمند، کارآزموده